همین...
باور کن لذتی که در سادگی هست در هیچ چیز دیگه پیدا نمی کنی.
نظرات شما عزیزان:
می پرسد از من کیستی؟می گویمش اما نمی داند
این چهره ی گمگشته در آیینه خود این را نمی داند!
می خواهد از من فاش سازم خویش را باور نمی دارد
آیینه در تکرار پاسخ ها ی خود حاشا نمی داند
می کاودم می گویمش:چیزی ازین ویران نخواهی یافت
کاین در غبار خوشتن چیزی از این دنیا نمی داند
می گویمش:گمگشته ای هستم که در این دور بی مقصد
کاری به جز شب کردن امروز یا فردا نمی داند
میگویمش:آن قدر تنهایم که بی تردید می دانم
حال مرا جز شاعری مانند من تنها نمی داند
مگویم و می بینمش او نیز با آن ظاهر غمگین
آن گونه می خندد که گویی هیچ ازین غم ها نمی داند...
Power By:
LoxBlog.Com |